معجزه نوشتن اهداف

نوشتن اهداف را جدی بگیرید

نوشتن اهداف و مکتوب کردن برنامه دارای قدرت شگفت انگیزی است. عمل نوشتن اهداف خالق یک سلسله رویدادهای شگفت انگیز است که ما را در یک چشم بهم زدن در معرض رویاهایمان قرار می‌دهد. مهمترین تکنیک در قانون جذب و مدیریت ارتعاشات، نوشتن اهداف است.

هنری کلاوسر در این مقاله از تجربیات واقعی جذب که از رهگذر نوشتن خواسته ها و اهداف روی داده است با ما صحبت می‌کند.

همواره داستان‌هایی از آدم‌های مشهور می‌شنوم که قبل از رسیدن به شهرت فعلی خود، رؤیاها و اهداف خود را می‌نوشتند، مثلا جیم‌ کری به هالیوود هیلز رفت و برای خودش یک چک ده‌میلیون دلاری کشید و رویش نوشت «به‌خاطر خدمات عرضه شده».

جیم کری

این کمدین تا سال‌ها این چک را همه‌جا با خودش داشت؛ مدت‌ها قبل از آنکه چنین مبالغی بابت بازی در کی فیلم دریافت کند. وی در حال حاضر یکی از گرانترین بازیگران هالیوود به‌حساب می‌آید و برای هر فیلم مبلغ بیست‌میلیون دلار دریافت می‌کند.

کری در حرکتی تأثیرگذار، قبل از دفن پدرش، آن چک را در جیب کت وی گذاشت.

اسکات آدامز، خالق داستان مصور دیلبرت، یک دنیا، اهداف و رویاهای نوشته شده دارد که همگی، به‌ترتیب، به حقیقت پیوسته‌اند. آدامز می‌گوید که وقتی یک هدف را می‌نویسید «شاهد وقوع چیزهایی هستید که احتمال تحقق هدف را افزایش می‌دهد.»

اسکات آدامز

آدامز در دوره‌ای که به‌عنوان کارگر غیرمتخصص در اتاقکی در شرکت آمریکا کار می‌کرد، پیوسته روی میز کارش بی هدف نقاشی می‌کرد. بعد شروع به نوشتن کرد، و روزی پانزده بار نوشت «من کاریکاتوریست مشهوری خواهم شد.»

بعد از شکست‌های بسیار، آدامز بالاخره موفق شد، او قراردادی امضا کرد مبنی بر اینکه کارهایش همزمان در جاهای مختلف به چاپ برسد. در اینجا بود که شروع به نوشتن جمله‌ای جدید کرد «من بهترین کاریکاتوریست روی زمین خواهم شد.»

چطور می‌شود فهمید که کسی بهترین کاریکاتوریست روی زمین است؟ خب، دیلبرت به‌طور همزمان در نزدیک به ۲۰۰۰ روزنامه در سراسر جهان چاپ می‌شود. سایت اینترنتی دیلبرت‌ زون، روزانه ۱۰۰۰۰۰ مراجع دارد.

اولین کتاب آدامز به نام اصل دیلبرت بیش از یک‌میلیون‌وسیصدهزار نسخه فروش داشته است. محصولات مبتنی بر شخصیت‌های دیلبرت از ماوس‌پد تا فنجان‌های قهوه، تا تقویم‌های رومیزی، همه‌جا به‌چشم می‌خورند و حتی یک برنامه‌ی هفتگی نیز به‌همین نام در تلویزیون وجود دارد. حالا اسکات آدامز روی پانزده بار می‌نویسد «من جایزه‌ی پولیتزر را خواهم برد.»

سوزی اورمان، اعجوبه‌ی تجارت، نویسنده‌ی پرفروش‌ترین کتاب در فهرست نیویورک‌تایمز، ۹ گام تا آزادی تجاری، و یکی از مهمانان ثابت برنامه‌ی تلویزیونی اوپرا، درباره‌ی شروع‌ کار می‌گوید ابتدا کاری در مریل‌لینچ پیدا کرد و از اینکه نتواند به میزان فروشی که برای او تعیین شده بود برسد سخت به‌ وحشت افتاد. بیشترین حقوقی که تا آن زمان دریافت کرده بود چهارصد دلار در ماه به‌عنوان پیشخدمت رستوران بود.

سوزی اورمان

«چیزی را که می‌خواستم نخست روی کاغذ آفریدم، هر صبح قبل از رفتن به سر کار بارها این جمله را می‌نوشتم «من جوان، قوی و موفق هستم و هر ماه دست‌کم ۱۰۰۰۰ دلار درآمد دارم.»

حتی وقتی هم درآمد وی از این رقم بالاتر رفت باز هم این جمله را همه‌جا با خودش می‌برد «مثل یک چیز خوش‌یُمن. من پیام ترس، و اعتقادم به نالایق‌بودن را با پیام امکانات نامحدود جایگزین کردم.» و نوشتن این حقیقت تازه، به تحقق آن کمک کرد.

ایده‌ی نوشتن این کتاب در خانه به ذهنم خطور کرد. یک روز پسر دوازده‌ساله‌ام در حالی‌که یک تکه کاغذ به دست داشت و سخت حیرت کرده بود نزدم آمد.

«داشتم اتاقم را تمیز می‌کردم که این فهرست را که مربوط به دو سال پیش است پیدا کردم. نمی‌دانم چطور این اتفاق افتاد، اما هرچه در این فهرست نوشته بودم به حقیقت پیوسته بود، درحالی‌که اصلا به‌یاد نداشتم که چنین چیزی را نوشته‌ام.»

از جمله کارهایی که یادداشت کرده بود عبارت بودند از رفتن به کلاس کاراته، تلاش برای نقش‌گرفتن در یک نمایش مدرسه، یک شب خوابیدن در پارک و خریدن یک پرده، بی‌آنکه بداند دقیقا طبق فهرست فراموش‌ شده‌ی خود عمل می‌کند. اتفاقی که برای پیتر افتاده بود مرا به فکر واداشت. متوجه شدم که همان پدیده‌ در زندگی من هم اتفاق می‌افتد.

در هفته‌ای هیجان‌انگیز و به‌یادماندنی از زندگی‌ام موفق شدم کتاب‌هایم را در برادوی نیویورک امضا کنم، به پشت صحنه‌ی اپرای متروپولیتن بروم، در یک مصاحبه‌ی رادیویی شرکت کنم که میلیون‌ها شنونده داشت و اجرای زنده‌ی پلاچیدو دومینگو را در یک اپرای کامل بشنوم. بعد از برگشتن به خانه بود که مثل پیتر فهرستی را که قبلا نوشته بودم و به کلی فراموش شده بود پیدا کردم.

تمام کارهایی که در آن هفته انجام داده بودم در فهرست وجود داشت. داستان فهرست پیتر و فهرست خودم را در فصلی از کتابم به نام قلبت را به روی کاغذ بیاور، شرح داده‌ام. در فصل دیگری از همان کتاب «جو پرینسیپل پابرهنه»، به موضوع همزمانی یا تقارن، یا آنچه ظاهرا تصادف به‌نظر می‌رسد، پرداخته‌ام و جمله‌ای را از مزرعه‌ی رؤیاها نقل کرده‌ام: «اگر آن را بسازی خواهد آمد». وقتی آن‌را قبل از وقوع می‌سازی، درواقع با ایمان خود پیش می‌روی، درست همان‌طور که نوشتن اهداف و برنامه ات نشان می‌دهد به قابل حصول‌بودن آن اعتقاد داری.

مطالب مرتبط

دیدگاه ها بسته شده